اتل متل یه بابا
که اسم اون احمده
نمره ی جانبازیهاش
هفتاد و پنج درصده
اون که دلاوریهاش
تو جبهه غوغا کرده
حالا بیاین ببینین
کلکسیون درده
اون که تو میدون مین
هزار تا معبر زده
حالا توی رختخواب
افتاده حالش بده!
بابام یادگاری از
خون و جنگ و آتیشه
با یاد اون زمونا
ذره ذره آب میشه
آهای آهای گوش کنید
درد دل بابا رو
می خواد بگه چه جوری
کشتند بچه ها رو
هیچ می دونی یعنی چی
زخمی ها رو بیاری
یکی یکی و با زور
تو آمبولانس بذاری
درست جلوی چشمات
همینطوری که میره
با شلیک مستقیم
ماشین آلو بگیره
همینجوری که می گفت
چشماشو به دیوار دوخت
انگار با این خاطره
بابام آلو گرفت، سوخت
گفتن این خاطره
بد جوری می سوزوندش
با بغض و ناله می گفت
کاشکی که پر نبودش
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسه
هیچ تا حالا شنیدی
تانکها بشن قناصه؟
می دونی بعضی وقتا
تانکها قناصه بودن
تا سری رو میدیدن
اون سرو می پروندن
سه راه شهادت کجاست؟
می دونی دوشکا چیه؟
می دونی تانک یعنی چی؟
یا آر. پی. جی زن کیه؟
آر. پی. جی زن بلند شد
و ما ر میت رو خوند
تانک اونو، زودتر زدش
یه جفت پوتین ازش موند
اتل متل یه بابا
که اسم اون احمده
نمره ی جانبازیهاش
هفتاد و پنج درصده
اون که دلاوریهاش
تو جبهه غوغا کرده
حالا بیاین ببینین
کلکسیون درده
اون که تو میدون مین
هزار تا معبر زده
حالا توی رختخواب
افتاده حالش بده!
بابام یادگاری از
خون و جنگ و آتیشه
با یاد اون زمونا
ذره ذره آب میشه
آهای آهای گوش کنید
درد دل بابا رو
می خواد بگه چه جوری
کشتند بچه ها رو
هیچ می دونی یعنی چی
زخمی ها رو بیاری
یکی یکی و با زور
تو آمبولانس بذاری
درست جلوی چشمات
همینطوری که میره
با شلیک مستقیم
ماشین آلو بگیره
همینجوری که می گفت
چشماشو به دیوار دوخت
انگار با این خاطره
بابام آلو گرفت، سوخت
گفتن این خاطره
بد جوری می سوزوندش
با بغض و ناله می گفت
کاشکی که پر نبودش
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسه
هیچ تا حالا شنیدی
تانکها بشن قناصه؟
می دونی بعضی وقتا
تانکها قناصه بودن
تا سری رو میدیدن
اون سرو می پروندن
سه راه شهادت کجاست؟
می دونی دوشکا چیه؟
می دونی تانک یعنی چی؟
یا آر. پی. جی زن کیه؟
آر. پی. جی زن بلند شد
و ما ر میت رو خوند
تانک اونو، زودتر زدش
یه جفت پوتین ازش موند
یه بچه ی بسیجی
اونور میدون مین
زیر شنیهای تانک
له شده بود رو زمین
خودم تو دیده بانی
با دوربین قرارگاه
رفیقمو می دیدم
تو گودی قتلگاه
آر. پی. جی تو سرش خورد
سرش که از تن پرید
خودم دیدم چند قدم
بدون سر می دوید
هیچ می دونی یه گردان
که اسمش الحدیده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپدیده
اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله
اگر پاهات نلرزید
نترسیدی، قبوله
دیدم که یک بسیجی
نلرزید اصلا پاهاش
جلو گلوله واستاد
زل زده بود تو چشاش
گلوله هم اومدو
از دو چشم مردونه
گذشت و یک بوسه زد
بوسه ای عاشقونه
عاشقی یعنی این که
چشمهایی که تا دیروز
هزار تا مشتری داشت
چندش میاره امروز
امام غمی نداره
چون عاشق خداشه
به جای مردم، خدا
مشتری چشاشه
یه شب کنار سنگر
زیر سقف آسمون
میای پیش رفیقت
تو اون گلوله بارون
با اینکه زخمی شده
برات خالی می بنده
میگه من که چیزیم نیست
درد میکشه می خنده
چفیه رو ور می داری
زخم اونو می بندی
با چشمای پر از اشک
تو هم به اون می خندی
انگاری که، میدونی
دیگه داره می پره
دلت میگه که گلچین
داره اونو می بره
زل میزنی تو چشماش
با سوز و آه و با شرم
بهش میگی داداش جون
فدات بشم، دمت گرم
میزنی زیر گریه
اونم تو آغوشته
سرش روی دوشته
چون اجل معلق
یه دفعه یک خمپاره
هزار تا بذر ترکش
توی تنش میکاره
یهو جلو چشماتو
شره خون میگیره
برادر صیغه ایت
تو بغلت می میره
هیچ میدونی چه جوری
یواش یواش و کم کم
راوی یک خبر شی
یک خبر پر از غم؟
به همسر رفیقت
که صاحب پسر شد
بری بگی که بچه
یتیم و بی پدر شد
اول میگی نترسین
پاهاش گلوله خورده
چند روز بستریه
زخمی شده، نمرده
زل میزنه تو چشمات
قلبتو می سوزونه
یتیمی بچه شو
از تو چشات می خونه
درست سال شصت و دو
لحظه ی تحویل سال
رفته بودیم تو سنگر
رفته بودیم عشق و حال
تو اون شلوغ پلوغی
همه چشا رو بستیم
دستها توی دست هم
دور سفره نشستیم
مقل القلوب رو
با همدیگه که خوندیم
زورکی نقل ونبات
تو کام هم چپوندیم
همدیگرو بوسیدیم
قربون هم می رفتیم
بعدش برا همدیگه
جشن پتو گرفتیم